سلامی دوباره
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر میکردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم که در آینه زندگی میکرد
وشکل پیری من بود..........................
وبه زمین،که شهوت تکرار من،درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت-سلامی دوباره خواهم کرد
میآیم،میآیم
با چشمهایم: تجربه های غلیظ تاریکی
با گیسویم: ادامه بوهای زیر خاک
و آستانه پر از عشق میشود
و به دختر ی که هنوز آنجا، درآستانه
پرعشق ایستاده ،سلامی دوباره خواهم کرد
سلام به روی ماه همه ی دوستای عزیزمو کوچولوهای ناز و عزیزشون
یه سلام مخصوص و ارادتمندانه هم به سیمای عزیزم که منو شرمنده ی محبتاشون میکنن
نبودیم ولی همیشه به یادتون بودم و خاموش جویای حال و احوالتوناینو بزارین به حساب شرمندگی از بابت نزاشتن کامنت