پایان غیبت کبری و عذر خواهی از یک دوست
یکدست جام باده و یکدست زلف یار
رقصی چنان میانه ی میدانم آرزوست
برای قبیله ام که در انتظار آزادی ست
ودر عطش جرعه ای آب خوش در آبادی ست
به تلخی خونی که از تو بر زمین میرفت
چقدر شیرین است اصغری که فرهادی ست
حتی اگر به قول بعضی ها پشت تمامی این اتفاقات دستان دوست داشتنی سی است در کار باشند باز هم بسی کاممان شیرین شد از این رویداد حتی ریاکارانه، خدا کند که اینجا نتوان رد پایی از زد و بند بازی پیدا کرد، بهر حال فرهادی عزیز خسته نباشی دیدن دریافت اسکارت خواب را از چشمانم ربود برایم شیرین بود مثل درخشیدن بچه های المپیادی یمان یا مخترعمان ، مثل دیدن اسم بسیاری از نوابغمان در لیست بهترینهای جهان ...
ممنون که با جملاتت شادی را به روحم هدیه کردی خدا کند که صحبتهایت به گوش دو.لتمردان خودمان هم رسیده باشد،خدا کند............................................
سلام دوستای عزیزو مهربون
دلمون حسابی براتون تنگ شده بود خدارو شکر که فرصتی پیدا کردم و صد البته انگیزه ای قوی برای نوشتن این پست
نی نی های نازتون چطورن، انقدر دلم برای دوستای خوبمون تنگ شده،نزارید به پای بی وفایی که انصافاً کم لطفیه،حالا که غیبت کبرامون تموم شد انقدر بهتون سر میزنیم که خودتون بیرونمون کنین
اینم یه سلام پارسایی همراه با شیپورش
میدونم که یه دوست وبلاگی رو از خودم رنجوندم ،مسلمه که دوست نداشتم ناراحتش کنم حتی یه کامنت بقولی شوخی مآبانه هم براش گذاشتم ولی باز هم میدونم که از کامنت اولم دلخوره دیگه حتماًفهمیدی که با خودتم پس همینجا ازت عذر خواهی میکنم ،ممنون که زودی بخشیدیم
مرداب به رود گفت : چه کردی که زلالی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت : گذشتم..............................
تازگیها بی خیال تر شده ام میدونم که علتش عادت کردن به دیدن و شنیدن هاست، این که عادت کردن سختی مشکلات رو کم میکنه حرف بسیار درستیه، هر چقدر هم که حساس باشی حتی اگر بعضی جاها دلت میخواسته کفش هایت را دربیاوری و نوک پا نوک پا فرار کنی بعدها که مجبور میشوی روزی سه_چهار مرتبه به آن محل سربزنی و در نقش ارباب رجوع سرت پایین باشد و چشمانت کور و گوشهایت...........قطعاًعادت میکنی و تازه یاد میگیری بار بعد چه کنی که کارت سریع راه بیفتد،خوب خنگ که نیستم زود راه و چاه امور دستمان می آید
قطار!راهت را بگیر و برو،نه کوه توان ریزش دارد، نه دهقان پیراهن اضافی!!!
هیچ چیز مثل سابق نیست
چه میکنید با خونه تکونی؟من که کوزت درونم (همسایه کودک درونم) گویا به خوابی زمستانی رفته و انگیزه ی ما در تمیز کاری و خانه تکانی را نیز با خود به خواب برده و بر عکس آن خر درونمان این روزها بسیار فعال شده و دائما، رو مخ من راه میرود که بیا برو ر.أ.ی بده......... و من دنبال جایی میگردم تا او را به افسار بکشند و آرامش کنند، کسی جایی را سراغ دارد آیا؟قول میدهم سیزده اسفند بیام ببرمش
واما پارسا برای خودش یک پارچه شیطنت شده و صد البته شیرین و خواستنی،
یکسری از cd های آقای محمود سلطانی را گرفته ام که بسیار جالب و شیرین بود دیدنش،مخصوصاً کار گاه های آموزشی رفتار با کودکش،وجالبتر اینکه سایتش رو هم پیدا کردم و لینک کردم به نظرم خیلی جالبه
پسرکم پیشرفتهای جالبی داشته، برج هوشی رو که براش گرفته بودم تا طبقه ی سومش میچینه روی هم و کلی هم ذوق میکنه
و
به سفارش دوست خوبی که پسر نازش از هنر جوهای مؤسسه بادبادک هست،پارسا نقاشی رو روی آینه تمرین میکنه همراه با کلی خنده و آوازه خوانی
وعاشق پاک کردن نقاشی کشیده شده ست
رنگها رو هم میشناسه و میدونه کدوم در برای کدوم ماژیکه قربونت برم اندشمند کوچک من
چند روزی میشه که شناخت اعضای صورت رو شروع کردیم و پارسا جانم چشم و بینی رو میشناسه و رو صورتمون بهمون نشون میدهیه دو سه روزی روی نی نیش تمرین میکنیم بعد روی صورت بقیه اعضای خونواده
بدون شرح
و
و
وقتی دیگه کاملا، خسته میشه میفهمونه که میخواد بیاد بالا پیش من بشینه
اولین کاری که میکنه ANSWERING گوشی رو میزنه و پیغامها رو چک میکنه
بعد هم شروع میکنه عروسکهای منو میندازه پایین،اینهم شازده خان با لبهای آویزون بعد از دعوای مامانیواین داستان هر زمانی که من پشت سیستم بشینم تکرار میشه
اول بزنید کف قشنگرررررررررررررررررررو به افتخار خودم
اینجانب یعنی مامانی از یه سایت آموزشی برای درست کردن خمیر بازی ای که برای بچه ها ضرر نداشته باشه و پارسا بتونه باهاش بازی کنه استفاده کردم و خمیر درست کردم اساسی
علاوه بر پارسا خودم هم کلی کیف میکنم از بازی کردن باهاش
حباب بازی هم چند روزی ست که به مجموعه بازی های ما اضافه شده
آتیش پاره ی من رابطه ی خوبی با مامانم داره همینکه از خواب بیدار میشه اول باید یه سر بره بالا پیش مامانم خودش میره سراغ اسباب بازی هایی که اونجا داره و شروع میکنه به نوازندگی همراه با خوانندگی
و خوب ما هم که کلاً جو گیر ،شروع میکنیم به انجام حرکات موزون،پارسا هم سریع بی خیال نوازندگی میشه و مارو با دستهاش همراهی میکنه
واما اینهم نمایی از اسباب بازیهای این روزهای مهندس ما که بیشتر ازهر اسباب بازی ایشون رو سرگرم میکنه
پ.ن1:شرمنده از بابت طولانی شدن پست
پ.ن2: پارسا هنوز راه نمیره
شاااااااااااااد باشید و کامرواااااااااااا