پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

ღ وروجک خونه ي ما ღ

همه چی از همه جا

1390/6/20 3:22
نویسنده : مامان پارسا
773 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صددددددددددددددد سلام به همه ی خاله های مهربونماچ

سلام به آقا پارسای مامان ماچ

این آپ کردن منم برای خودش معضلی شده،درسته که من یه مقداری تنبل هستم و گاهاًسهل انگار ولی یه قضیه ی دیگه اینه که شرکتی که ازشADSL گرفتم از یک صبح تا هفت صبح دانلودش رایگانه و منم که اکثراًدر حال چرتکه انداختن هستم معمولاً آپ کردنمو میزارم برا همین ساعت ولی خوب تا پارسا بخوابه اول باید یه سری از کارهای خونرو انجام بدم بعد هم که میشینم پای نت گاهی انقدر وب گردی میکنم که دیگه حالی برای آپ کردنم باقی نمیمونهخجالت و گاهی هم اونقدر خسته میشم از کارها و فعالیت روزانه که خوابو به هر چیزی ترجیح میدمنیشخندولی به تمام مادرای زرنگ حسودددددددیم میشه هوارتااااااااااااااااچشمک

اول از همه اینکه پنج شنبه رفتیم نمایشگاه مادر نوزادو کودک تو سالن حجاب ،به نظرم جالب بود یکی از غرفه ها ست سیسمونی تختو کمد نی نی اورده بود که واقعاًقشنگ بودقلب من توی بعضی غرفه ها انقدر دلم سیسمونی جدید خوااااااااااستنیشخندنمایشگاه کوچیک و جالب بود که کوچیک بودنش باعث میشد نی نی ها خیلی خسته نشن و قبل از بهانه گیری کردن بشه همه ی غرفه ها رو دید،دوربینمون دست دایی میثم بود که بد قولی کردو برامون نیورددل شکسته یه مقداری هم برای پارسا وسیله خریدیم که بمحض رسیدن دوربین عکساشو میزارملبخند

واما................. از پارسا خان بگم براتون که این روزها فوق العاده بابایی شده و صدای باباشو از هرجا که بشنوه بسرعت خودشو میندازه به اون سمت و وقتی بابایی خونست من کلی خوش بحالمهاز خود راضی و تابابایی میخواد جایی بره میگم این بچم داره برات گریه میکنه ببر با خودتخنده

دلیل این همه علاقه مندی هم اینه که با باباییت به هر چی که بخوای دست میزنی و کلی با هم شیطوووووووووونی میکنین،ومن همیشه خدارو شکر میکنم که بابایی به این خوبی داری گلمماچ

یه نمونش اینه

وقتی دیدمتون اول ازتون عکس گرفتم و بعدشم کلی با بابا دعوا کردم که این کارا چیه ولی تو یه بغضی کردی که من دلم نیومد از لذت بردن محرومت کنم

اینم نگاه فاتحانت

ماشالا تو چهار دست و پارفتن برای خودش استادی شده و تا ازش غافل بشی یه خرابکاری به بار داده و گوششم که دست نزن وجیزه واز این قبیل حرفارو نمیشنوه یه لبخند بهت میزنه ومیره دنبال خرابکاریشو همچنان عاشق آب بازیههورا

توی جیغ زدن دست هر چی دختره از پشت بستهخجالتو یه وقتایی که نمیخواد غذا بخوره و یا چشمش به باباش و خاله سارش میافته چنان جیغ بنفش میکشه که دلم میخواد........عصبانی

واین وسط مامان مرضیه آنچنان قربون صدقه ی صدای پارسا میره که گاهی فکر میکنم گوش من اشتباه میشنوه صداهاروتعجبابرو

عاشق خوندن کتاب و کاملاً بهت گوش میده و اگه عکس نی نی توی کتاب باشه کلی ذوق میکنه

این اولین کتابیه که براش خوندمو چون عکس نی نی داره پارسا دوسش دره

پارگی بالای کتاب هم بدلیله خورده شدنش توسط شماست که به موقع رسیدمونجاتش دادمچشمک

بریم سراغ اولین اسباب بازی که خراب کردی که البته اگه به دایی محمدت بری این تازه شروع ماجراست و تا یکی دوسال دیگه اسباب بازیه سالمی تو وسایلت پیدا نخواهد شدنیشخند

پای اسبه دیگه تکون نمیخوره از بس کنجکاوانه باهاش کلنجار رفتی عزیزمماچ

واما یه وسیله ی دیگم هست که شما ازش خیی خوشت میاد و باهاش کیف میکنی

نترسید خاله های مهربون اینجا تونل وحشت نیست میز کامپیوتر مامانمهاسترس.من کلی با اون اسکلتش دوستم و به کاراش میخندم آخه با یه صدایی میخنده وکلش از گردن قطع میشهگاوچرانمن کلاًتصمیم گرفتم ترسو نباشم چون با سیستم اتاق مامانیم جور در نمیاد ببینید خودتون

                                                         و

                                                          و

اینم از پست ایندفعههورا

تا بععععععععععععععععععععدماچبای بای

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (60)

نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 7:26
سلام به پارسای مهربون که دلم واسه شیطو نی هاش لک زدهچقدر بلا شدی هزار ماشالله و چه خوب که بابایی شدی بذار مامان یه خورده استراحت کنه جونمعجب شیطونکی چه کارا که نمیکنی بلا بلا


سلام عزیزم
ممنونن که سرزدی
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 7:53
الهی به این پسر گل که داره همه چی رو با هم یه جا کشف میکنه
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 7:55
بالاخره بعد از صد بار پیام فرستادن ارسال شد وای نفس کم میارم از دست این نت بازم من شرمنده ام که نتونستم زود زود بیام سر بزنم خانمی ولی خودمونیم ها چه بلا شده این گل پسر ما چه کارا که نمیکنه قربون اون شیطنتاش


یه عالمه دوست داریییییم
مررررررررررررررررسی
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 7:55
یه عالمه بوس واسه پارسا کوچولوی ما که داره میشه ملوس
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 7:57
افرین که کتاب دوست داری و انقدر که میخوریاز کجا فهمیدی غذای روحهفدای شما که عاشق غار زیر میزی
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 7:57
اینها مال مامانه ها اینها هم مال پارسا جونه
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 7:58
مامانی کاش دیگه دلگیر نباشی اخه دل ما هم میگیره


من اصلاًدلگیر نیستم خانومی مهربون
فدات شم که انقدر دل نازکی
نازنین نرگس نفس مامان
20 شهریور 90 8:16
اقا پسر گل تاب بازی بازی با لوست حال میدههمیشه بازی بازیخانمی من دوباره چک کردم حسابی هم شرمنده شدم واقعا نمیدونم چی شده شما الان با اسم وروجک خونه ما توی لیست دوستانید امیدوارم که ما رو بخشیده باشی خانمی ما که خودمون هم نفهمیدیم چی شده اخه کلی با هم تو ارتباطیم حالا چی شده

اااااااااااای بابا
خیلی شرمندم کردی بخدا

مامان آريا
20 شهریور 90 9:26
خاله قربون پسرك شجاع برم
ولي ماماني خودمونيما با اون همه عنكبوتي كه از سقف آويزون كردي نصف شبا يه دفعه بيدار بشي نمي ترسي

)))))))))))))))))))))
مامان ارميا
20 شهریور 90 9:53
امان از دست اين ني ني جيگريا و بابا شيطونيا
فهیمه مامان پرهام
20 شهریور 90 10:31
سلام عزیزم
شرمنده م راستش داشتم کامنتامو زیر و رو می کردم ببینم کسی از قلم نیفتاده باشه که جواب نداده باشم که دیدم بله شما رو با یکی از دوستای دیگه م جابجا گرفته بودم و تازه با توجه بیشتر به آدرستون فهمیدم که ای دل غافل ...
به هر حال خوشحالم که فهمیدم و حالا اینجام
راستی چرا بابائی رو دعوا کردین؟ آخه بچه ها عااااااااااشق لوستر و اینجور چیزان
تا وقتی هم که کوچولو ان که نمی تونن کاریش کنن، چون خدا رو شکر حداقل قدشون اجازه نمی ده

منم خوشحالم که یه دوست دیگه به جمع دوستانم اضافه شده لینکتون میکنم تا یادم نره بهتون سر بزنیم
پرهام گلتو ببوس




متین وروجک
20 شهریور 90 13:36
سلام نی نی
به برق دست نزن جیزه


اااااااااااااااااای خواهر
این پسر من کلاًعاشق چیزای جیزه
مامان سيد كوچولو
20 شهریور 90 13:42
خوش به حال ني ني هايي كه هر روز باباشونو ميبينن.... پارسا جونم قدر باباتو بدون وماماني باش
راستي هر چي نيگا كردم تونل (ميز) رو نديدم؟ كووووووووووووو؟


ایشالا که شرایط شما هم زودتر یه جوری بشه که پارسا جون هم بیشتر باباشو ببینه البته خوب بجاش مامان پارسا جونم داره درس میخونه
خاله جونم اونی که شتر روشه میز کامپیوتر مامانمه دیگه


باباعلی
20 شهریور 90 16:06
در کل من هم از اون میز کامپیوتر و اتاق مامانیت ترسیدم پارسا جون ...
جدی جدی تونل وحشت بود یاد کارتون های تخیلی آثار ژول ورن افتادم ...
بیچاره بابایی : یه چیزایی باید بهش یاد بدم ... از قبیل اینکه با پارسا هماهنگ باشه تا هر وقت نیاز شد مامانی بشه ... (کافیه من اشاره کنم تا پارسا 180 درجه تغییر رویه بده و نخواد با من بیاد)
برای کتاب هم سعی کنید از کتاب های پارچه ای یا پلاستیکی قابل شستشو استفاده کنید برای این سن تا اگر گاز زد براش مشکلی پیش نیاد (چون قابل خوردن نیستند)

ممنون از راهنماییتون پس باید بیشتر حواسمو جمع کنم که اگه یروزی یه زمانی با هم دیداری داشتیم با بابایاسر تنها نمونید تا از تجربیتتون در اختیارش نذارین

مامان آبتین
20 شهریور 90 16:47
واااااااااااااااااااااااااای چه عکسای قشنگی و چه بابای خوبی راستی چه میز کار قشنگ و ترسناکی دارین چرا این همه عنکبوت عزیزم به جای عنکبوت نمی شد زنبور یا پروانه داشته باشید؟؟؟؟
خاله ی امیرعلی
20 شهریور 90 18:29
منکه ترسیدم پارسا جان مخصوصا از اون عنکبوتای از سقف اویزون من خیلی از عنکبوت میترسم حتی مصنوعیش ولی اون اسکلته باحاله
مامان ریحانه
20 شهریور 90 18:44
خوب بالاخره طلسم شکسته شد
فکر نکنم اولی باشم
عکساش خیلی قشنگ بود مخصوصا اونیکه به شما نگاه میکرد (عکس لوسترو منظورمه)



مرسی عزیزم
اولی نبودی ولی عزیزی
الین
20 شهریور 90 21:35
مامان آريا
21 شهریور 90 10:22
_$$$$___$$$$$$$$$$____$$$$ __$$???$$$$$$$$$$$$$$$$$$$???$$ __$$??$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$??$$ ___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _____$$$$$¶¶¶$$$$$$¶¶¶$$$$$$$ ____$$$$$$¶¶¶$$$$$$¶¶¶$$$$$$$ ____$$$$$$$$???¶¶¶???$$$$$$$$ ____$$$$$$$????¶¶¶????$$$$$$$ _____$$$$$$????????????$$$$$ _______$$$$$$???????$$$$$$$ _____$$$*****$$$$$$$$********$ _$$$$***********$**************$ $$$$$********** ** **** *********$ $$$$$$$$$****** * **************$ $$$$$$$$$$$*** * ******$$$$$$$$$$ $$$$$$$$$$$*** ** ***$$$$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$*** *****$$$$$$$$$$$$$ ___$$$$$$*********$$$$$$$$$$$$ _____$$$$************$$$$$$$$$$$ __$$$$$$$$$************$$$$$$$$ _$$???????$$$**********$$????$$$$$$$$ $$???????????$$$*****$$$???????????$$ $$????????????$$$$*$$$$$???????????$
مامان پارسا جون
21 شهریور 90 10:58
سلام خانومی خوبی؟ ماشاا... به اینهمه فعالیت آقا پارسا خیلی شیطون شده این بلا راستی شما هم شنیدی که میگن همه ی بچه هایی که اسمشون پارسا هستش حسابب شیطونن؟ منکه واقعا به این حرف اعتقاد دارم چون هیچ پارسایی رو ندیدم که آروم و مظلوم باشه ایشاا... همیشه تنشون سالم باشه
نانی
22 شهریور 90 0:06
آخه این چه اتاق ترسناکیه واقعا شبیه تونل وحشت میمونه. به اون بچه رحم کن دختر. من که خدائیش میترسم


یه حاااااااااااالی میده
مامان ماهان عشق ماشین
22 شهریور 90 7:24
سلام عزیزم.پارساجون وروجک چطوره.میگم بد نیست یه مدت اون عنکبوتا رو بردارین و دکور رو عوض کنیدا.اینا توی ضمیر ناخودآگاه شما و پارسا و باباش تاثیر میذاره.مطمئن باشید.
مامان ماهان
22 شهریور 90 9:21
من که از اون عنکبوتا ترسیدم شیطون بلا چه کارایی میکنی الهی همیشه شاد باشین
فهيمه و صدرا
22 شهریور 90 10:06
ماشالله به اين پسر زرنگ ماماني دعواش نكن دلت مياد دنياي كوچيك فاتحش و خراب كني؟ ممنون كه سر زدي
محمد
22 شهریور 90 11:00
امیدوارم همیشه وهمه حال در کنار هم سالم وشاد باشید
مامان کيانا
22 شهریور 90 13:35
سلام به پارساي گل ومامان خوبش...الهي هميشه هر جا هستين خوش باشيد ولبتون خندون باشه.......
شکلات مامانی وباباش
22 شهریور 90 18:16
سلام گل پسر ماشاا... چقدر هم انرژی داره مامانی راستی راستی اتاقت چقدر وحشتناک خودت نمی ترسی
مامانی طاها
22 شهریور 90 23:25
هنوز کو مامانی تازه اول جستجو و کنکاشه بزار راه بیفته کلا باید دنبالش بدویی ماشاالله به این گل پسر دوست داشتنی
بردیا
22 شهریور 90 23:34
مامان پارسا سلام.مرسی از نظراتتون.راستش آقایون هر کاری رو که بخوان میتونن انجام بدن فقط باید در شرایطش قرار بگیرن وازشون بخوای.بابای پارسا هم معلومه استعداد نگهداری بچه رو داره که این هم بستگی به شما داره (البته از روی عکساش حدس زدم )
مامان ریحانه
23 شهریور 90 3:40
نیستی با چی سرتو گرم کردی ما هم همون کارو انجام بدیم
maedeh
23 شهریور 90 12:48
مامان آبتین
23 شهریور 90 15:07
عجبتاب با حالی داری خاله منم خیلی دوست دارم واسه آبتین جون یکیشو بخرم اما متاسفانه خونه ما جا برای نصب نداره به جای آبتین منم تاب بخور باشه خاله بووووووس
عمه ی امیرحسین
23 شهریور 90 20:03
سلام کوچولوی نازی دارید خدا حفظش کنه
مامان فاطمه جون
23 شهریور 90 23:53
سلام عزيزم ممنون كه به ما سر زديد ماشاالله به اين پسر شيطونت ، ولي بايد بگم اتاق ترسناكي داريد من كه ترسيدم معلوم پارسا به كي رفته
مامان یاسمین زهرا
26 شهریور 90 11:29
برای پارسای شیطون
مامان ماهان
26 شهریور 90 13:39
سلام خانمی خوبیییییییییییییییییی
مامان مهنا
26 شهریور 90 15:22
سلام مامانی این پستت هم جالب بود دیگه به ماسر نمیزنی
بردیا
27 شهریور 90 2:28
ممنون مامانی. پارسا رو ببوس
خاطره مامان بردیا
27 شهریور 90 11:26
به به چه عجب.. مامانی چرا انقدر دیر وبلاگ من و به روز می کنی ؟؟؟؟ آخه نمی گی بقیه دلشون واسه من و شیطونی هام تنگ می شه؟
مامان آريا
27 شهریور 90 11:52
بوس براي پارسا نانازي


مامان پارسا جون
27 شهریور 90 15:42
سلام مامان پارسای گل خوبی؟گل پسر خوبه؟ ببوسش
نانی
27 شهریور 90 16:38
سلام عزیزم ممنون که بهمون سر میزنی. ببخشید که ناراحت شدی بابت اون وبلاگی که معرفی کردم.
مامان آريا
28 شهریور 90 9:10
سلام عزيزم الان لينكينخوب نگاه كن بوس براي پارسا گلي
مامان سام
28 شهریور 90 9:51
بچه ها همشون بلا شدن دخترا كه ديگه دارن دسته پسرا رو از پشت ميبندن شما كه هنوز جا دارين پارسا هنوز كوچولو هه.ولي خداييش محيط اتاقتون ترسناكه من يكي كه ترسيدم .مرسي كه به وب سام سر زديد
مامان آريا
28 شهریور 90 11:57
بوس براي وروجك خودم خاله ما با عكساي تولد آپيم
وحیده مامان پارسا
28 شهریور 90 14:05
جریان این عنکبوتها چیه؟تزیین اتاق به این سبک تا حالا ندیده بودم
الهام مامان دل آرام
28 شهریور 90 18:29
به به...چقدر این پارسا جون وسیله سرگرمی داره
الین
28 شهریور 90 18:32
اپممممممممممممممم
مامان آریام
28 شهریور 90 23:59
ماشاالله به این پسر شیطون و بامزه
فرناز
29 شهریور 90 5:07
سلام مامان پارسا جون ممنون که به وبلاگ ریحانه ام سر می زنی واااااااااااااای خدا چه شیطونکی دارین خدا براتون نگهش داره. میگم خواهر روحیه شما باید لطیف باشه شما رو چه به خشانت بابا نا سلامتی شما دیگه مامان شدی من که از اون رتیله ترسیدم.
مامان سيد کوچولو
29 شهریور 90 12:28
خاله جوني ممنون که به ما سر ميزني... منتظر پست جديد روزگار ميگذرونيم.
جواد
29 شهریور 90 15:11
سلام مامان پارسا خوب هستین؟ تنبل شدینا بهمون سر نمیزنید؟
مامان ریحانه
30 شهریور 90 2:25
داره یخ میخوره خیلی سخت بود حدس زدنش میدونم
مامان آريا
30 شهریور 90 8:41
سلام عزيزم خوبي پارسا جونم خوبه عزيز دل خاله چرا آپ نمي كنيدلمون براي كاراي پارساجيگري تنگ شده
مامان اسراواسما
30 شهریور 90 12:04
سلام خوبین؟نمیخواین سر بزنین ببینین چه بلایی سرم اومده
محمد
30 شهریور 90 12:35
شاد باشید وسلامت
مامان ریحانه
30 شهریور 90 16:11
سلام پس چی شد پست سفرتون هنوز تو این پست در جا میزنید
مريم
31 شهریور 90 12:20
ممنون عزيزم به وبلاگ پسرم سر زدي. چند دفعه پيام گذاشتم اما ارسال نمي شد. چقدر اتاق خواب باحالي دارين جدا پارسا نميترسه؟ من که شخصا خيلي خوشم مياد اما همسرم عاشق گل و بلبله پارسا رو از طرف من ببوسش
مامان پارسا جون
2 مهر 90 1:02
ثانیه ها ، روزها ، ماهها ، حقیرتر از آنند که بهانه ای برای از یاد بردنت باشند .
javadghk
2 مهر 90 19:49
سلام مامان پارسا خوب هستین؟ دعوت شدین به وبلاگ من،تشریف بیاورید راستی به روز نمیشود این وبلاگ؟ حالتون خوبه؟