اولین مسافرت آقا پارسا
سلام به هم ی دوستای خوبم وآقا پارسای خودم
خوبین؟خوشین؟سلامتین؟امیدوارم اوضاع بر وفق مراد باشه
جونم بگه براتون که ماامسال نتونستیم مسافرت جایی بریم چون مامان مرضیه ی مهربون حالشون خوب نبود و اصلاًنمیشد تنهاشون گذاشت وبعدشم که ایشون عمل کردن و دوران نقاهت و..........
خلاصه اواخر ماه پیش یه روز که دورهم بودیم مامان مرضیه جون گفتن که دلشون تو خونه خیلی گرفته بدشون نمیاد که یه مسافرت کوچولو و سبک برن این شد که تصمیم گرفتیم بریم اصفهان (مامانی اونجا 5 تا دوست جون خیلی خیلی خوب مهربون داره) تا هم یه دیداری تازه کنیم وهم یه آب و هوایی
اینجوری شد که ما چهارشنبه 29تیرماه حرکت کردیم به سمت محلات تا شب رو سرچشمه بمونیم و صبح مامان مرضیه ی عزیز برن آبگرم بعد بریم اصفهان
اینم اولین عکسی که خاله ساره جون نرسیده به قم وقتی برای شام توقف کرده بودیم ازت انداخته
اولین خواب پارسای عزیزم تو چادر
و
سرچشمه ی محلات
و
و
و اما آب گرمی رفتیم ما...................
وقتی رفتیم اونجا پرنده پر نمیزد،انقدر خلوت بود که نگو،اصلاًفکر نمیکردیم اینجوری باشه فکر میکردیم اونجاهم مثل سرعین یا رنه است ولی ....................
همینجوری که داشتیم دنبال یه جایی که حداقل 2 نفر توش باشن میگشتیم یه پسر 18-19 ساله ای سوت زد که بیاین اینجا ما هم که همگی شجاع فرار رو بر قرار ترجیح دادیم و رفتیم سمت اصفهان
فقط الکی راه خودمون دور کردیمو کلی وسایل بابت به شب تو چادر موندن با خودمون برده بودیم
تو سفر ایندفعه به دیدن آثار باستانی اصفهان نرفتیم(یذره تکراری شده بود)سی وسه پل هم نرفتیم چون راینده رود خشک بودفقط جمعه با راضیه و سپیده رفتیم پارک گلها که تا بحال نرفته بودیم و واقعاًزیبا بود و دو شب هم مهمان پری و آقا مهدی بودیم رفتیم کوه صفه و میدان امام(واقعاًدستشون درد نکنه)
تمام روزهای باقیمانده رو با دخترها میرفتیم بازار هنر و خ نقلاب و پاساژهای آنجا طلا و نقره میدیدمو قیمت میگرفتیم و هرچیزی که چشممان میدید دلمان میخواستخلاصه که اینبار کاملاًزنانه اصفهان راگشتیم که خیلی خیلی خیلی..........هم خوش گذشت . کلی هم خندیدم ،مخصوصاًشب آخر تو میدون امام با راضیه و سپیده و خاله ساره ،بابایی و پری(عاطفه فیلم برداری داشت ساعت 1 رسید اونجا)
اینم چند تا عکس از پارک گلها
و
و
و
و
بابایی دو تا مچاش باآب رادیات سوخته البته یذره ها ولی خوب بابایی دیگه
و
و
این دو نفری هم که از درودیوار اویزونن راضیه و سپیدن
و
و
و
و
و
ووووووووووووووووووواینم میدون امامه
تموم شد،اینم عکسای اصفهان که خاله جون هی تو نظرا میگفت بذارمشون
تا بعععععععععععععععععععععععد
بعداًنوشتم:بی انصافی بود با این همه زحمتی که عاطفه جان برایمان کشیده بودن و برای اینکه پیشمون باشن جشناشونوکنسل کردن بابت هدیه ای که به پارسا داده بودند ازشون تشکر نکنیم(عاطفه جون و خواهرهاشون عکاس و فیلم بردارن،میخواستم پارسا رو ببرم آتلیه شون که فرصت نشد)
یه بلوز که عکس پارسا رو روش انداخته بودن
واقعاًممنونم عزیزمایشالا بتونم همه ی محبتاتو جبران کنم