شش ماه ی دوم زندگی پارسا
سلام مامانی پارسا جونم ببخشید که انقدر دیر دارم وقایعو مینویسم و وبتو آپ میکنم دوست دارم نانازم
واکسن شش ماهگی پارسا
نفس مامانی روزسه شنبه 1389/03/17 واکسن شش ماهگی پارسا جونو زدیم و ایشون رسماً وارد 6 ماه ی دوم زندگی خودشون شدن ، پسرم خیلی اذیت شد و تا فردا شبش هم هنوز یه نیم تبی داشت و جای واکسنش رو پای چپش هم تا 3-4 روز ورم کرده بود
وروجک خونه ی ما تازگیها یاد گرفته ...............................
_ پسر مامانی تازگیها یاد گرفته دستشو به علامت خواست چیزی یا کسی به سمت اون وسیله یا اون شخص دراز کنه که اگه سمت شخصی دراز کنه سعی میکنه با صداهایی که در میاره جلب توجه هم بکنه.
_ جیگر مامانی تازگیها آدمارو از هم تشخیص میده البته اهل غریبی کردن و نق نوق نیست ولی خوب تو بغل غریبه ها یه ذره خجالت میکشه و آرومتره
_ شازده ی مامانی علاقه ی زیادی به شعر سلام سلام خاله بزغاله ای که مامان مرضیه ی مهربونش براش میخونه داره و تا این شعر میشنوه شروع میکنه به خندیدن حتی اگه در حال گریه باشه
_ کلاً پسر آرومیه بندرت اتفاق میفته که گریه کنه بشرط اینکه احساس تنهایی نکنه.
_ عاشق بازی کردن با بزرگتراست و تقریباً میشه گفت تو بازی کم نمیاره واز هیچ نوع حرکتی نمترسه من فکر میکنم با این شیطنتی که از الان داره در آینده باید خودمو واسه هر گونه خلاقیتو آتیش سوزی آماده کنم .
_ مامانی عاشق اون لحظه هایی که از تو بغل بقیه دستاتو دراز میکنی سمتشو خودتی میندازی تو بغلش اون موقع که از خوشحالی میخواد پرواز کنه
_ عاشق صحبت کردن با تلفنی و هر کسو ببینی که داره با تلفن صحبت میکنه ازش میخوای (البته به زبون خودت) که تلفنو به شما بده تا صحبت کنی وانقدر جدی به حرفای اشخاص پشت گوشی گوش میدی که انگار همه حرفارو میفهمی
_ با مامان مرضیه از همه قشنگتر صحبت میکنی و کلی براش بلند بلند میخندی این جور خندیدینت فقط مختص وقتایی که پیش مامان مرضیتون هستی
_ اینروزا بابایاسر درگیر امتحان دادن و کار خیلییییییییییی زیاده ولی با تمام خستگی وقتایی که خونه ست سعی میکنی یه زمانی رو برای یه بازیه سه نفره بزاره و شما هم خیییلییییییییییییی لذت میبری خوش به حالت که بابایی انقدر مهربونه یه وقتایی بهت حسودیم میشه هااااااااااااااااااا
_ البتهههههههههههه روزی نیست که شما 3_4 دست لباس عوض نکنین نمیدونم اگه مامان مرضیه واسه سیسمونیت ماشین لباسشویی نمگرفت من باید چیکار میکردم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_ ازشنیدن صدای حیوونا لذت میبری(کلاغه میگه قار قارو...................)
_ در حال حاضر بزرگترین مشکل ما با شمامراسم غذا خوردنتونه که به یه خ.و.ا.ن .ن .د.ه ویه ر.ق.ا.ص احتیاج داریم که مامان مرضیه جونمون زحمت خوندنو میکشن و خاله ساره مهربون هم که (ولی خودمونیما تمرین خوبی واسه آجیمه)منم از فرصت استفاده میکنم واقعاً ممنونم از همراهیهاتون و کمکهاتون مامان و خواهر عزیزم
_ چند روزی میشه که برات فرنی رو با شیر پاستوریزه درست میکنم
_ خداروشکر تابه الان از طعم یا مزه ای بدت نیومده(این خصوصیتت به مامانیت رفته هاااااااااا)به همین خاطر کار مامانیت تو سوپ درست کردنو تنوع دادن به غذا برای شما راحته
_ دوست داری مزه ی هر چیزی رو یه بار هم که شده تست کنی اعم از اشیا،انسان،.............. مخصوصاًصورت آدماروجالب اینجاست که سریع هم آب از لب و ل.و.چ.تون راه میافته و........