غرغرویی که عاشقش هستیم
سلام به همه ی دوستای خوب و مهربونمون حالو احوالتون خوبه؟
آش دندونی که میخواستیم برای پارسا بپزیم و جشن دندونی اش را بگیریم بدلیل بدقولی خاله عاطفه ی عکاسمان به هفته ی آینده مؤکول شد و بی خیال عکسهای عاطفه جان شدیم و تصمیم گرفتیم پارسا روببریم آتلیه تا برای روی کارت دعوتش عکس بندازیم و انشاالله تا آخر هفته ی آینده جشنش رو بگیریم
دندان درآوردن پارسا تو همون مرحله ی جوانه زدن دندان اول متوقف شده و همه ی خانواده درخماری انتظار تحولات دندانی پارسا خان بسر میبریم
پارسا جانمان هم که شدددددددددددددددیداً غرغرو شده اندو بدقلق و بدخواب و بد..................واقعاً که ورژن جدید پارسا با پارسای خودمان زمین تا آسمان فرق دارد و سه - چهارشب است که تا صبح غر میزندوخوابیدن را ممنوع کرده ،روزها هم دائماً بهانه میگیردو به پاهای من آویزان است خلاصه که هرچقدر پیشرفتش برایم جالب بود و گاهی تعجب آور بشدت در حال تمرین جیغ زدن و گریه کردن(بهمراه قطرات درشت اشک)است و برگزاری انواع دوهای میدانی روی مخ بنده
دیشب عروسی دختردایی همسری در یکی از شهرهای اطراف تهران دعوت بودیم که بدلیل خلقیات این چند روز پارسا و دوری راه و نبودن مامان و خواهرم برای کمک نمیخواستم برم ولی انقدر تماس گرفتن و خواهر شوهرم و دخترهایش قول وتعهد مساعدت و کمک دادند که دیدم اگه نروم دفعه ی بعد کسی نازم رو نمیکشهساعت چهار تصمیم به رفتن گرفتیم و پارسا و بابایی رفتن آرایشگاه و ماهم در خانه آرایشگاهی راه انداختیم بسی دیدنیوقتی بابایی و پارسا برگشتن بقدری کیفور شدم از دیدن پارسا که تموم خستگیهام یادم رفت و همنیکه دست به دوربین شدم برای عکاسی چنان گریه ای راه انداخت که به همین یک عکس قناعت کردم و سریع لباسهاشو عوض کردمو راه افتادیم
وروجک بهوای بند دوربین خم شده و داره میخنده
القصه دوربینو دادیم به بابایی تا از پارسا تو عروسی عکس بگیرن ولی بابایی میگفت دریغ از یک عکس تکی فقط وقتی تو بغل عمو هاش بوده میخندیده و نتونسته بود ازش عکس تکی بندازه
وقتی رسیدیم خونه پارسا بیدار بود گذاشتمش روی صندلی تا ازش عکس بگیرم اولش فکر کرد بازیه
تا دید دارم ازش عکس میگیرم ....................
خداکنه که اینروزهای بدقلقی زود زود تموم بشه و ما دوباره همون پارسای خندون و خوش اخلاق رو ببینیم
بعداً نوشت: انقدر از از غرزدنها و بد خلقیهای پسرکم گفتم که یادم رفت بنویسم : پسرم دو سه روزیست آب را تلفظ میکند گاهی که خیلی دلتنگ و بهانه گیر است بابا-بابا میکند و وقتی خوابش می آید و شیشه شیرش را میخواهد ممه ممه میگوید و فعلاً که تمایلی به صدا کردن من ندارد
تا بعددددددددددددددددددددددددددددددد